تلخ و شیرین زندگیمون

شب و روز در تو عمل مى کنند، تو هم در شب و روز عمل کن، و از تو مى گیرند، پس تو هم از آنها بگیر. امام عـلى (ع)

تلخ و شیرین زندگیمون

شب و روز در تو عمل مى کنند، تو هم در شب و روز عمل کن، و از تو مى گیرند، پس تو هم از آنها بگیر. امام عـلى (ع)

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۴ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

الهی جز جگر بگیره هرچی درسه!
الهی ایران داک به عزای هرچی مقاله اس بشینه:(
الهی به روز سیاه بشینه دانشگاهی که از یه فارغ التحصیل مقاله میخاد:/
الهی من خیلی گوناه دارم😢
.
.
 .
استاد جیجرم که معرف حضورتون هست تماس گرفتن که هانی خانم بدو که وقت تنگه😲
مقاله تو که فرستادم فلان نشریه الان ایمیل دادن دوتا داور ردش کردن(باور کنین تا اینجاش ششم حال اومد گفدم بهترررررررر)
بعدش فرمودن ایرادات کارتو گرفتن زودتر برطرف کن تا مهلتی که دادن بهت من دوباره ارسال کنم!!!!
(یعنی اینجا نفسم گرفد)
هرچی میگم خانم دکتور به خدا من دارم نه نه میشم گوناه دارما!!!!
میگه مگه ویار داری؟ میگم نه!
میگه اخراشی؟میگم نه!
میگه پس حرف نزن تمومش کن و بفرست😢
الان اسم مقاله که میاد حالم بد میشه!فکر کنم به اسمش مثل بوها ویار دارم.ایشششش
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۸:۰۲
asal asali
دیروز برای آدم استرسی مثه من یه روز استرس زا بود:(

یعنی همیشه وقتی پشت در اتاق دکتر می شینم قلبم میاد تو دهنم:(
بدترین اتفاقات ممکن رو فکر می کنم:/
شاید می خوام خودمو اماده کنم که بعدش حسابی جا نخورم!

دیروز برای دومین بار رفتم سونوی جنین.
فکر می کردم الانم نی نی در حده یه جوجویه نافرمه! که الان دوتا قلمبه داره یکی سرش یکی قمبلش:))
ولی چیزی نگذشت که اصن تصوراتم عوض شد. چیزی که می دیدم مانیتوری بود روبروی تخت مادر و من هم داشدم کوچولومونو می دیدم:)

 سرش،صورتش،چشماش،بینی اش،دهنش ، بالا پایین رفتن قفسه سینه اش و دیدن ضربان قلبش :))
 به خدا اگر بگم یکی از بهترین لحظه های عمرم بود اغراق نکردم.
اینقده قربون صدقه اش شدم که متوجه نشدم خانم دکتر داره بهم می خنده:)
جوجو به پشت تخت خوابیده بود هرچی هم خانم دکتر با غلبیرکش به شکمم ضربه می زد که یه خورده این تنبل خان خودشو جابجا کنه جم نمی خورد که نمی خورد:)))
اخر سر با اخرین ضربه لطف فرمودن کمی سرشونو جابجا کردن تا خانم دکتر کارشو انجام بده.
بچم از خواب بلند شده بود حالا شروع کرده بود به مکیدن شستش :))))
وای که دیدن اون چهار تا انگشت دیگش حالمو چقدر خوب کرد.

خیلی زیبا بود از اول تا اخر قدرت خدا رو می دیدم. باورم نمیشد این ادم کوچولو تو وجود منه!
سر یه ماه چشم و بینی و سرش و اینا قابل دیدن باشه.
اعتراف می کنم بعدش چقدر تو ماشین گریه کردم از قدرت خدا، از بزرگیش از رحمتش! از این که ایا من لیاقتشو دارم؟ ایا می تونم سالم بدنیا بیارمش این کربلایی رو:)

الهی شکر.
۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۵ ، ۰۹:۴۵
asal asali

سلااام دوستای مهربونم.

طبق وعده ای که داده بودم چن تا عکس از شب یلدای سال گذشته در ادامه مطلب گذاشتم:))))



۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۸:۴۰
asal asali

سلاااام

بعد مدتها اومدم ^_^

خوبید؟ خوشید؟

هعععی یادش بخیر سال پیش همچین موقع هایی داشدم فصل اخر پایان نامه مو می نوشدم بدم زودتر به استاد -_-

چه خوب شد تموم شدااااا واقعا حومصله درس خوندن دیگه نداشدم^_^

همون موقع ها داشدیم خونمون رو بازسازی می کردیم تا زودتر بریم سرخونه زندگیمون.همش یه پامون بازار بود با شوشویی. از خرید شیرآلاتو سرامیک گرفته تاااااااااااااااااا وسایل خونه!

وای یعنی به معنای تمام از بازار رفتن سیر شده بودیم. خوشحال بودیم که دیگه نمیخواد تا مدتها بعد زندگیمون بریم بازار ^_^ اما از اونجایی که خانما عشقشون بازاره من یه ماه نشده دلم برا بازار تنگ شد برا همین راهی بازار و خریدای خنزر پنزر شدم *_^

تو این روزا و شبا مخصوصا شب یلدا خیلی باشوشو یاد سال گذشته کردیم که خونمون دعوتی شب یلدا داشتیم. چقد من استرس پایان نامه مو داشدم :/ همه کارها رو خواهرای طفیم انجام دادن.

هوسم کرد چند تا عکس از سفره اون شب براتون بزارم حالشو ببرین :)))

اما امسال همه چیز متفاوت تر شده !

اون استرسا تموم شده و از همه مهمتر اینکه یه نخودی تو راه داریم:)

 امسال اولین شب یلدای سه تاییمون باهم بود^_^

خداروشکر.

پی نوشت:المی جونم وبتو که ترکوندی جیجرم پس رمز پست قبلی رو میزارم اونی که همه ما برات  ارزو داریم و  هدفت  هم هست. خانم .....(جای خالی رمزه)

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۵ ، ۱۳:۱۹
asal asali