تلخ و شیرین زندگیمون

شب و روز در تو عمل مى کنند، تو هم در شب و روز عمل کن، و از تو مى گیرند، پس تو هم از آنها بگیر. امام عـلى (ع)

تلخ و شیرین زندگیمون

شب و روز در تو عمل مى کنند، تو هم در شب و روز عمل کن، و از تو مى گیرند، پس تو هم از آنها بگیر. امام عـلى (ع)

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

از دست شوشوخان عصبانیم:|
همه کارها رو می خوان در حد عالی انجامش بدن. گاهی اوقات نیازی نیس اما ایشون عقیده دارن یا نباید انجام بشه یا باید کامل انجام بشه و کلا کارها رو باید در حدتمام و کمال انجام بده.
این اخلاقشون توی ساخت خونه هم خوب بود هم بد! خوبیش اینه که خونمون عالی شد اما بدیش این بود که خیلی بهمون مخصوصا شوشو فشار اومد.

حالا ماجرا از این قراره که مدتیه نمی دونم کدوم موسی کو تقی خ ر ی ه که هی میاد روی کولر و کانال کولرمون رژه میره:|
بعد صدای پنجه هاش و خش و خشش می مونه تو گوشای بنده . هر وقت چشمام گرم میشه تازه حیوون نه چندان محترم شروع می کنه به جل جل زدن:|
از شوشوخان خواهش کردم یه کارتنی یا پلاستیکی روی کولر بندازن که حداقل صدای پنجه اش روی کولر تو کانال نپیچه بیاد تو مخ من!
اما ایشون می فرماین فایده ای نداره جز اینکه برم یه سایبون سفارش بدم!!!!!!
چون هوا بین سایبون و کولره صدا رو انتقال نمی ده:((((((((((
طبیعتا آخر ماهه و چشمان ما هم به حساب های خالی . نتیجه اخلاقیش می شه این که انجام این امر می افده برای حداقل یه هفته دیگه که برنامه شوشو جور بشه یه روز درستش کنن!!!

من موندم کاری که میشه با یه کارتن خالی درستش کرد چرا باید اینقدر پیچش داد و خرج تراشید!


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۰۱
asal asali

دوست جونیا عصری با شوشوخان رفتیم پیش تل گیر!

ای تا دلتون بخواد مادر پدرا بچه هاشونو اورده بودن

هرکی میرفت تو اتاق با یه دستمال می اومد بیرون که توش همین خرده ریزایی که از دهان طفل معصومشون  در امده بود گذاشته بودن.

نوبت ما که شد شوشوخان نشست رو صندلی و خانم تل گیر دستکش پلاستیکی دستش کرد و زیر گلوشو دست کشید. گفتش چیزی گیره و خیلی هم رفته پایین.

انگشتشو انداخت ته حلق شوشو و گفت تا میتونی سرفه کن!!!

همچین با قدرت دستشو میکرد تو که مونده بودم این زنه با این جثه کوچیک چه قدرتی داره هاااا

بعد یهو دیدم یه تیکه استخون مرغ از دهن شوشو در اومد@_@

تا سه بار این کار رو  انجام  داد هرسه بار هم یه تیکه استخون دراومد@_@

من موندم شوشو چطوری اینا رو خورده بوداااااا

اخر سر گفت دیگه چیزی نیس اما شوشو میگفد من هنوز دارم حسش میکنم.

دوباره معاینه کرد ولی گفت من چیزی حس نمیکنم!

وقتی اومدیم بیرون شوشو میگفدش احساس میکنه زیرگلوش سبک شده و اما هنوز اون تیکه استخون سرجاش مونده. ولی در کل خیلی خوشحال بود میگفد ببین صبحی دکتره میگه هیچی نیس پس این سه تیکه استخون از کجا در اومد!!

شوشو میگه حالا که روی این جسم خارجی خالی شده می تونه کمی بازبون بازی بازی کنه تا بره بالاتر و دفعه بعد بتونه کامل درش بیاره!!!

+ تازه همشونو یادگاری برداشته که شب میره سرکار به همکاراش نشون بده. مخصوصا یکی از همکاراش که بچه اش مدتیه اسهال استفراغه و دکترا تشخیص ندادن!

++اگر توی نت سرچ کنین تل گیری اطلاعات خوبی بهتون میده. من که تو دو سه روز پیش همه نت رو زیر و رو کردم

+++خیلی از شهرها به تل گیر میگن به اصطلاح بندی!!!

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۰۹
asal asali

چند وقتیه شوشوخان اعتراف نموییدن که یه چیزی مثه استخون زیر حلقشون و گلوشون هست که با زبونشون حسش می کنن.

حتی گاها هم دیده شده که هی داشدن با زبونشون بازی بازی می کردن باهش و جابه جاش می کردن &_&

هرچی می گفدیم اقا بیاید برین جای تل گیر که همون بندی هایی هستن که با فوت آشغال خرده غذا و اینا رو از تو دهان درمیارن، قبول نکردن و گفدن من قبول ندارم:|

فرموییدن می خوام برم دکتر گوش حلق و بینی حتی اگر گفت باید عمل بشه عملش کنم >_<

امروز تشریف بردن دکتر، دکتر هم معاینه کرده و گفده من که چیزی نمی بینمو حس نمی کنم!

براشون آندوسکوپی نوشتن . شوشوخان طفلی هم سریع رفته و بهش گفدن اقا هیچی تو فیلم نشون نمیده شما کاریتونه مگه؟؟؟؟؟

دکتر هم بعد این که نتایج اندوسکوپی رو دیده براش کمی دیفن هیدرامین نوشته و گفده واقعن حسش می کنی؟؟؟؟؟ &_&

اینم از دکترای خوب ما !!!!!

حالا شوشوخان میگه خانم اون تل گیره کجاست بریم اینا که هیچی نفهمیدن.

منم هرچی می گردم از این و اون می پرسم تا حالا نتونستم کسی رو پیدا کنم.

زن داداشم یه خانمی رو ادرس داره که میگن اقایون رو نمی بینه.

خودش میگه من خیلی برام مشکل پیش اومده که کارم به بیمارستان و سرم وعفونت و این حرفا رسیده . ولی وقتی رفدم پیش این خانم خرده غذاها یا حتی ادامسی که قبلا اشتباهی قورت داده بودم رو دراورده! بعدش هم روبراه شدم .

کسی تجربه اینچنینی داشته ؟؟؟؟

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۰
asal asali
چند شب پیش شوشوخان اومد گفد عسلی خبر نداری که یه مهمون ناخونده اومده تو خونمون😯 و فرموییدن منم حسابشو رسیدم😐
بعد تحقیقات فهمیدیم اوشون یه عدد سوسک بیدن😢
دیشب هم خودم نوه شو دیدم😕
نوزاد بود هنوز😐
منم کشتمش.😈
وحشتناکه واخعنی تو خونه نوسازمون سوسک اومددده.
به شوشوخان گفدم نخریدن کادوی تولد قابل تحمل تر از سوسک تو خونه اس!!!
زودی باید تمهیدات لازم رو ببینیم.
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۵ ، ۰۸:۳۳
asal asali

سندروم روز تولد!یادمه دوسال پیش روز تولدم چه عرض کنم یه هفته قبل و بعدش افسردگی گرفته بودم!فکر میکردم سندروم سی سالگیه:|

امسال هم اون سندروم اومده سراغم:(

یعنی اینقده با روح و روانم بازی میکنه که ترس از زندگی و گناهای بیشدر میاد سراغم.

دوسال پیش روز تولدم ارزوی مرگ هم کردم حتی. انگاری یه نگاه به قبل و بعد زندگیم میکنم و میبینم ای دل غافل ابروی هرچی ادمه بردم با چه چیزی برم پیش خدا!

چندسالیه روز تولدم یاداور زندگیه کم معنویتمه که ترس از قهرخدا میاد تو دلم.

+ فکر کنم کمترکسی روز تولدش به مرگ هم فکر کنه.شاید خوبه شاید هم بد. 

اما حال و هوای خوبی نیس وقتی دستت خالیه


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۲۱:۴۶
asal asali

 میترسم از روزی که زندگیم همش عادت بشه.

دوست داشتنمم از روی عادت بشه.

پرسیدن شیطنت بار اینکه دوستم داره هم از روی عادت بشه و جوابش هم عادت.

امروز تو ماشین در جوار شوشو ترجیه دادم ساکت باشم و به مسیر حرکتمون نگاه کنم!

نگاه هر دومون به جلو دوخته شده بود. او در فکر رانندگی من در فکر سکوت!

می دونم از سکوتم وحشت می کنه. ولی دلم سکوت می خواد...

امروز تولدمه:|

از صبح شوشوخان یه تبریک خشک و خالی رو هم نگفده:(

کادو ازش نمیخام چون تو سالگرد ازدواجمون خیلی غافلگیرم کرد.اما دوست دارم یادش باشه!

چقدر زود داره عمرم می گذره.هر روز منتظرم بشه اخر هفته تا من یه استراحت مشتی بکنم:)

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۹
asal asali

طبق نظر دوست جونم که کلی انرژی مثبت برام اورد از همین روزمرگی ها می نویسم :))

حاج بابا جابه جا شدن رفتن خونه جدید!

طبقه بالای خونه خواهرم.

اما ای دل غافل حالا که اسباب اثاثیه شونو اوردیم نمی رن تو خونه خودشون:((((

همش خونه خواهرمن:|

میگن دلم میگیره یا خونه قدیمی خودم یا اینجا!

خونه قدیمیشون با همون وسایل سرجاشه فقطی یه ذره از وسایلشونو اوردیم اینجا.

بعضی اوقات به شوشوخان میگم اگه نالاحتم کنی میرم خونه های بابام ها خخخخ

دیشب شوشوخان سرکار بودن من هم رفدم خونه حاج بابا. تا سحر هم وروجکای خواهرم بالا بودن باهم فیلم میدیدم . شهرزیبا رو دیدیم با بازی ترانه علیدوستی و فرامرز قریبیان. قشنگ بود خداییش.

تازه سحری دو ساعتی خوابیدمو بعدش بلند شدم با حاج بابا اومدیم سرکارامون.

جوگیر شدم امشب همه خواهرا و برادرا و به رسم همیشگی پنج شنبه شبا گفدم بیان خونه حاج بابا.

میخام پیراشکی با میکر درست کنم براشون. خواهرامم هرکدوم یه چیزی میدرسدن:))

امشبی هم شوشوخان نیس من میرم با بچه ها تا خود صبح فیلم میبینم^_^

عکس پیراشکی مو براتون میزارم ان شالله .تازه خمیرشم خودم درست میکنم کلا خیلی زود اماده میشه.


التماس دعا. از  دعای خیرتون بنده حقیر رو هم فراموش نکنین

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۵۸
asal asali

چند وقتی هست که با خودم فکر میکنم نوشته های من که بیشدر اوقات روز نوشت معمولیه 

بدرد چه کسی میخوره؟

معلومه که هیچ کس!!!!

پس چرا من با این حرفهام وقت بقیه رو بگیرم؟؟

یه مدتی این فکر اومده بود زودتر توی ذهنم که برا اروم کردن دلم

اخر پستام حدیثی می نوشتم با ذکر منبعش!

میگفدم خواننده ها حداقل اخر صحبتها و زندگی روزمره چشمشون

به حدیثی می افده شاید استفاده ای ببرن:|

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۱۲:۱۵
asal asali

1- دیروز یکی از دوستای خوب مجازی رو دیدم. یسری و سارا حدس بزنین :)

سودا جیجررررر. جاتون خالی خیلی خوب بود. دلم نمی اومد ازش جدا شم

2-برا شنبه شب شاخ غول شکسدم و قوم و خویش شوشوخان رو دعوت کردم. قراره هردوجور غذاشم خودم درست کنم با دسرهاش. فقط یه برنج رو از بیرون میگیرم.

چن روزه کارم شده درست کردن تک تک شون تا دسدم بیاد چی چطوره^_^

3-ماشینمون داره بدجوری اذیت میکنه!گاهی اوقات دزدگیرش از کار می افته و درش باز نمیشه. هر دوبار شانس اوردم شوشو باهم بوده.

4-هرچی چشم میکشم اداره سبد ماه رمضون رو بده اما خبری نیس!!!میگما نکنه به ادارات دیگه دادن اما ما رو یادشون رفده:(((

5-احتمالا چن وقته دیگه حاج بابا جابه جا میشن از این خونه!این خونشون با همین وسایل می مونه میرن طبقه بالای خونه خواهرم. ای چه حالی میده باید بریم برا بابایی جهاز بخریم خخخ

بازار گردیم کم شده بود که به لطف خدا دوبار نصیبمون میشه^_^

فعلا حرفی ندارم@_@


۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۳ خرداد ۹۵ ، ۱۱:۲۲
asal asali