چرا ننوشت؟
پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ب.ظ
چند وقتی هست که با خودم فکر میکنم نوشته های من که بیشدر اوقات روز نوشت معمولیه
بدرد چه کسی میخوره؟
معلومه که هیچ کس!!!!
پس چرا من با این حرفهام وقت بقیه رو بگیرم؟؟
یه مدتی این فکر اومده بود زودتر توی ذهنم که برا اروم کردن دلم
اخر پستام حدیثی می نوشتم با ذکر منبعش!
میگفدم خواننده ها حداقل اخر صحبتها و زندگی روزمره چشمشون
به حدیثی می افده شاید استفاده ای ببرن:|
۹۵/۰۳/۲۰
عزیزم از این حرف ها نزن. نوشتنت باعث می شه ازت خبر داشته باشیم.
ماها دیگه به هم وصل شدیم. چه بخوایم چه نخوایم.
خوشت بیاد یا نیاد خیلی وقت ها یادت میفتم و با خودم می گم عسلی بانو الان داره چیکار می کنه. باباش خوبه؟ کی خبر مامان شدنشو می نویسه!
فقط در مورد تو این طوری نیستم.
سودا
ساره
سارا سادات
حسنا گلی
حتی بنفشه که دایره مکالماتم باهاش به یک صفحه آچار هم نمی رسه. یا حتی تر مریم گلی که در مورد اون هم همین طور بود.
خوشمون بیاد یا نیاد توی یه دوره ای از زندکیمون از جیک و پیک هم خبر داشتیم. درسته همه می رن سر خونه زندگیشون. کلی مشکل دارن. و از این حرف ها
اما کمترین لطفی که می تونیم در حق هم بکنیم اینمه که از حالمون به بقیه خبر بدیم.
درسته تلفن هست
تلگرام هست و غیره
ولی این هم یه واقعیته که در حالت عادی هر کدوم از ما برای آدم های دنیای واقعیمون وقت کم داریم چه برسه به این که بخوایم به دوستان مجازی هم رسیدگی کنیم.گذشته از اون خود من همیشه ترس اینو دارم که یه موقع زمان بدی رو برای زنگ زدن انتخاب نکنم.
یا نکنه الان درگیر فلان مساله باشه و حرف من باعث بشه ته دلش ناراحت بشه. این ها همه به خاطر اینه که من نوعی همه چیز رو در مورد دوست مجازیم نمی دونم. و کنارش هم نیستم. اما دلیل نمی شه که بهش فکر نکنم. شماها بخضی از زندگیمو تشکیل دادین هرچند ندیدمتون.
حدیث هم بنویس سید جان. استقبال می کنیم. و از خودت و شوشخان و پدرت هم بنویس.
همیشه شاد باشی و خوشحال
:*