سلام خوبین؟ خَشین؟دماغتون چاقه؟^__^
اول صبحی گفدم یه سری به وب دوستان بزنمو یه جون تازه بگیرم مثه بچه های خوب بشینم پای کارام!
تا دلتون هم بخواد امروز جلسه و کلاس و نامه تو کارتابل و این حرفا دارم:(
همکار محترمه که هم هنوز نیومدن دل من بیشدر تر می گیره:((
تو وب ها که گشت و گذار می کردم از وبلاگ یکی از دوستان به این وبلاگ رسیدم
و این پست رو خوندم
فکر کردم که چقدر حرف دل مشترکی بین همه مون هست.
خیلی از دوستان هستن که رفتن و دیگه نمی نویسن اما من هنوز که هنوز بهشون فکر می کنم:((
ساره گلی
سودا جونم
بنفشه جیغ جیغوی خودم
و مضراب جونم که یهویی وبش رو بست.
یا اقای صیغه ای که مدتیه نمی نویسه!
وبلاگ دوقلوهای ناهمسن که اولین وبلاگیه تو هشت سال دارم می خونمش
که خانم خونه سالی یه دونه پست می زاره و من فاطمه و سارا را که می بینم بزرگ شدن
دلم پر از شادی میشه انگار بچه های خواهر خودم بودن...
اما هنوز که هنوزه به همشون فکر می کنم:(
ان شالله که حالشون خوب و خوش باشه و تنشون سالم.
آرزوی خوشبختی دارم براشون هرجا که هستن اما کاش بدونن که به فکرشونیم و هروقت میایم کامنت ها رو جواب بدیم امید داریم که بهمون سرزده باشن.
+ اینقده دلم شاد میشه می بینم یسری مثه گذشته ها آپ میکنه با این که رفته سرکار و گرفتارتر شده. خداوکیلی تو دلم کلی دعاش می کنم:)