خونه مادرشوهر
شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۱ ب.ظ
صبحی شوشوخان پیام داده که ظهر خونه مادرم دعوت شدیم.
منم تشکر کردمو گفدم حالا که شما امروز رو خونه هستید زودتر برید خونه مادرجان
من هم بعد اداره می رم خونه تعویض لباس می کنم بعدش میام که فکر کنم بشه ساعت سه نیم:|
همش خدا خدا می کردم که یه بهونه ای بیارم و نرم!
شوشوخان بره اما من نه:(
نمی دونم چرا اینقدر سختمه برم خونه مادرشوهرم
شوشوخان هم فهمیده
در صورتی که شوشوخان خیلی خانواده من رو دوست داره و رفت و امد می کنه
توی عقد بودم بیشتر دوست داشتم برم اونجا
اما بعد مراسممون برام سخت شده
وقتی هم میرم اونجا ساکت با یک لبخند میشینم و جمع رو همراهی می کنم:(
طبیعتا جمع سنگین میشه.
دوست ندارم حرفی بزنم. نمی دونم چرا!
به اونا حق میدم ناراحت شن اما این حس برخاسته از دلمه
عقیده دارم خیلی اوقات حس ها دروغ نمی گن
به مادرشوهرم گفتم که من خیلی به شوشوخان می گم زمان بیکاریتون بیان بهتون سربزنن
حتی وقتی من نبودم!
مادرشوهرم گفتش مشکلی نیس من پسرمو می شناسم می دونم سختشه روزهای بیکاریش خیلی از خونه بره بیرون
تو این یه ماهه هم شوشوخان تقریبا هفته ای دو مرتبه می ره اما من هفته ای یه بار
اونم با یه عالمه سرزنش کردن خودم!!!!!
که زبونتو بریدن حرف نمی زنی! (بداخلاقی نمی کنما)
نمی دونم یه حسیه که بهم میگه هرچی کمتر حرف بزنم برام بهتره!
اما نمیخوام خودمو بگیرمااااا ولی باز هم:((
شاید مسائل دوران عقد و مراسم من رو به این حال و هوا رسونده که نگه داشتن زبون حرمت بیشتری میاره.
خلاصه کلام خیلی باخودم درگیرم که کارم درسته یا نه!!
منم تشکر کردمو گفدم حالا که شما امروز رو خونه هستید زودتر برید خونه مادرجان
من هم بعد اداره می رم خونه تعویض لباس می کنم بعدش میام که فکر کنم بشه ساعت سه نیم:|
همش خدا خدا می کردم که یه بهونه ای بیارم و نرم!
شوشوخان بره اما من نه:(
نمی دونم چرا اینقدر سختمه برم خونه مادرشوهرم
شوشوخان هم فهمیده
در صورتی که شوشوخان خیلی خانواده من رو دوست داره و رفت و امد می کنه
توی عقد بودم بیشتر دوست داشتم برم اونجا
اما بعد مراسممون برام سخت شده
وقتی هم میرم اونجا ساکت با یک لبخند میشینم و جمع رو همراهی می کنم:(
طبیعتا جمع سنگین میشه.
دوست ندارم حرفی بزنم. نمی دونم چرا!
به اونا حق میدم ناراحت شن اما این حس برخاسته از دلمه
عقیده دارم خیلی اوقات حس ها دروغ نمی گن
به مادرشوهرم گفتم که من خیلی به شوشوخان می گم زمان بیکاریتون بیان بهتون سربزنن
حتی وقتی من نبودم!
مادرشوهرم گفتش مشکلی نیس من پسرمو می شناسم می دونم سختشه روزهای بیکاریش خیلی از خونه بره بیرون
تو این یه ماهه هم شوشوخان تقریبا هفته ای دو مرتبه می ره اما من هفته ای یه بار
اونم با یه عالمه سرزنش کردن خودم!!!!!
که زبونتو بریدن حرف نمی زنی! (بداخلاقی نمی کنما)
نمی دونم یه حسیه که بهم میگه هرچی کمتر حرف بزنم برام بهتره!
اما نمیخوام خودمو بگیرمااااا ولی باز هم:((
شاید مسائل دوران عقد و مراسم من رو به این حال و هوا رسونده که نگه داشتن زبون حرمت بیشتری میاره.
خلاصه کلام خیلی باخودم درگیرم که کارم درسته یا نه!!
۹۵/۰۲/۱۱