به غلط کردن افتادم
روز تولد شوشوخان مصادف شده با ولادت حضرت علی (ع)
خوب کور از خدا چی می خواد؟!!!
من هم از خدا خواسته روز مردی رو با روز تولد یکی کردم
اوعهههه اینقده برنامه ریختم برا خودم که چی بپزم که همسری اومد ذوق بزنه:)
اول رفدم یک کیک نسبتا بزرگ گرفدم که فرداش که می ریم برا عید خونه مامان شوشو از کیک تولد براشون ببریم خوشحال بشن
بعدشم یه ژله ای درست کردم شبیه این با پیراشکی برای شاممون که با میکر درست کرده بودمو خمیرشم خودم درستیده بودم:)
تند تند کارامو کردم متظر شوشوخان نشسدم که حدودای ساعت نه شب رسیدن خونه:|
کلی جیغ جیغ و خوشحالی کردم:)) شوشو هم خیلی غافلگیر شده بود اما خداییش نزدیک 14 ساعت بود سرکار بود حوصله نداشت:|
اومدم براش شمع روشن کنم که قشنگ با گفتن این که حوصله نداره و کیک نمی خواد زد تو پرم:((((
منم ناراحت شدم و رفتم تو اشپزخونه هی اشکولی شدم:(
تازه فهمیده بود که چه کرده هی صدام کرد و مثلا می خواست از دلم دربیاره!
اما همون یک جمله کوچیک برای من بس تا جشن کوچیکمونو خراب کنه!!!
تا 24 ساعت بعدش باهش سرسنگین بودم تازه همون شب کلی صحبت کردیم اما من عذرخواهی می خواستم که اوشون فقط کارشو توجیه می کرد و این برای من ارزشی نداشت!
من با کلی شوق و ذوق یک جشن تدارک دیده بودم!
براش کلی کادو خریده بودم که همشو جدا جدا کادو کرده بودم ولی بهم می گفت اسراف کردی! وقتی ازش پرسیدم که یکیشو بگو که لازم نداشتی و من اسراف کردم حرفی نداشت بزنه!
خلاصه از دل من هرکاری کرد درنیومد! فرداش رفتیم خونه مامان شوشو خیلی سعی کردم خودمو ناراحت نشون ندم اما مامانا که حس ششمشون قویه! موقع خداحافظی مامانش همونطور که داشتن روی شوشو رو می بوسیدن گفتن پسر خوبی باش!
بعد وقتی با من روبوسی کردن گفتن شوشو پسر خوبیه؟ من گفتم انشالله دوباره گفتن پسر خوبیه ؟ منم گفتم انشالله
بنده خدا فهمیده بودن که بینمون ناراحتی هست. مثلا هردو سعی کرده بودیم چیزی بروز ندیم اما خوب فهمیده بودن:(
بعد این که اومدیم تو راه پله ها شوشو حواسش نبود داداشیش پشت سرشه هی قربون صدقه ام می شد و تشکر می کرد(رو حسابی که ناراحتی مو جلو خانواده اش بروز ندادم)
وقتی اومدیم خونه هرچی شوشو می خواست این قائله رو تمومش کنه من نمی تونستم همینطور اخمام تو هم ! تا این که اومدو مثه بچه خوب عذرخواهی کرد منم گفتم دیگه برات هیچ وقت تولد نمی گیرم ! تا این که نگی کیک دوست ندارمو و نمی خورم خودت تنهایی بخور!
خووب وقتی می بینه من اینقده وقت گذاشتم و به خونه و خودم رسیدم می تونست اون لحظه حفظ ظاهر کنه بعد نظراتشو برای کادو و کیک و این حرفا فردا پس فرداش بگه نه همون شب که زهر هردومون بشه:(
خدا جفتتونو حفظ کنه برای هم
:*