بچگیمونو فروختیم به درس

یکی از حسرت های زندگیم اینه که همیشه درس می خوندم و خیلی بازی و شیطنت نکردم>_<.
برا همین بچه هایی که هم درس خونن و هم شیطون رو خیلی دوست دارم ^__^

مثلا همین عشق خاله هنوز با عروسک هاش و اسباب بازیهای دیگش بازی می کنه اما بچه خواهرشوهرم با اینکه هم سن و سال اونه بعضی روزها قبل این که مامانش بیاد خونه قرمه سبزی رو پخته و چایی رو هم بار گذاشته!
البته عشق خاله به مامانش کمکم می کنه اما بیشتر بچه س .خوب سنی نداره عشقم.
هر دوتاشون هم درس هاشون خوبه. اما با دنیای متفاوت در بچگی کردن:(

خواهر عشق خاله هم مثه منه با اینکه بزرگتر از خواهرشه اما اونم همش درس می خونه و از اولش اهل شیطنت و بچگی نبود همین خواهرم رو عذاب می ده! دوست داره بچه هاش اول لذت از زندگیشون ببرن بعد به درس به عنوان وظیفه دومشون نگاه کنن. هرچیزی تعادلش خوبه.

کاش از همون اول یاد می گرفدم برای بهتر تمرکز کردن و تمرین می کردم توی دوران تحصیلم.
حیفش که دوران تحصیلم صرفا به درس خوندن حروم شد!!!
اگر یاد می گرفدم به جای سه بار خوندن هر درس یه بار با تمرکز بخونم هم نمرات خوبی داشتم هم الکی مخم رو خالی نمی کردم:((((
برا من درس نیاز ثانویه اس اول خود آدمه که مهمه:)


یکی از اولویت هام برا تربیت فرزند همینه که بزاریم از هر موقعیتی تو زندگیش لذت ببره و روی تمرکز بهترش کار کنیم . که ان شالله فرزندی شاد و نمونه در تحصیل باشه.