نگاه پر از حرف یه بچه
دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۰۳ ق.ظ
چن وقت پیش تو اداره مجله ای رو دیدم که یکی از مدیران به دیدار بچه های شیرخوارگاه علی اصغر رفته بود.
دوتا بچه کوچیک که یه سال هم نداشتن با لباسای یه شکل اومده رو زانوهاشون وایساده بودن کنار تخت و با دستاشون لبه تخت رو گرفته بودن. هر دوشون با یه شوقی که تو نگاهشون بود داشتن به بازدید کننده ها نگاه می کردن...
تا تصویر رو دیدم ناخودآگاه لرزه به تمام بدنم افتاد و مجله رو پرت کردم کنار...
اخه بچه شش ماهه رو چه گناهیه؟چرا اینطور مشتاق اومده لبه تخت رو زانوهاش وایساده که چن تا آدم رو ببینه:(
سعی کردم دیگه سروکارم به اون مجلهه نیفده تا این که یه بار نه چندبار دیگه متاسفانه اون تصویر رو دیدم و هر دفعه دلم بیشتر از قبل لرزید و اشکام ریخت.
تصویر مجله رو کندم و ریز ریزش کردم انداختم تو سطل آشغال تو سالن که هیچ اثری ازش تو اتاقم نمونه...
+یکی از اون بچه ها عجیب شبیه عشق عمه بود. اگر گمان می کردم خود عشق عمه اس به جای اینکه سرگرم بازیش باشه اینطور از خوشحالی زل زده به چهارتا آدم دیوونه می شدم:((((
++ امسال خدا یه نوه کوچولو رو بهمون هدیه کرد:) علی من عشق عمه:)
+++علی رو برادرم بعد از سالیان سال انتظار از بهزیستی گرفتن. موجود کوچولویی که عشق و محبت رو تو خانواده ما دوچندان کرده:)))
++++خدا به همه بچه یه سرپناه پراز محبت و امنی بده. الهی آمین
دوتا بچه کوچیک که یه سال هم نداشتن با لباسای یه شکل اومده رو زانوهاشون وایساده بودن کنار تخت و با دستاشون لبه تخت رو گرفته بودن. هر دوشون با یه شوقی که تو نگاهشون بود داشتن به بازدید کننده ها نگاه می کردن...
تا تصویر رو دیدم ناخودآگاه لرزه به تمام بدنم افتاد و مجله رو پرت کردم کنار...
اخه بچه شش ماهه رو چه گناهیه؟چرا اینطور مشتاق اومده لبه تخت رو زانوهاش وایساده که چن تا آدم رو ببینه:(
سعی کردم دیگه سروکارم به اون مجلهه نیفده تا این که یه بار نه چندبار دیگه متاسفانه اون تصویر رو دیدم و هر دفعه دلم بیشتر از قبل لرزید و اشکام ریخت.
تصویر مجله رو کندم و ریز ریزش کردم انداختم تو سطل آشغال تو سالن که هیچ اثری ازش تو اتاقم نمونه...
+یکی از اون بچه ها عجیب شبیه عشق عمه بود. اگر گمان می کردم خود عشق عمه اس به جای اینکه سرگرم بازیش باشه اینطور از خوشحالی زل زده به چهارتا آدم دیوونه می شدم:((((
++ امسال خدا یه نوه کوچولو رو بهمون هدیه کرد:) علی من عشق عمه:)
+++علی رو برادرم بعد از سالیان سال انتظار از بهزیستی گرفتن. موجود کوچولویی که عشق و محبت رو تو خانواده ما دوچندان کرده:)))
++++خدا به همه بچه یه سرپناه پراز محبت و امنی بده. الهی آمین
۹۴/۱۱/۰۵
خدا به همه بچه یه سرپناه پراز محبت و امنی بده
الهی آمین یا رب العالمین